بعد نوشتی که اول میآید:
حدود یکماهی است که متن ادامه را نوشتهام. مدام به آن فکر کرده و چندین بار تصحیحاش کردهام. اما تا امروز و اکنون در گذاشتنش شک دارم. به ویژه بعد از خواندن مطلب الف تنهای گرامی که به نظر می آید از نظر ایشان و شاید بقیه دوستان بحثهای شب یلدا پایان یافته و مسائل حل شده است، اما متاسفانه برای من اینطور نیست و بر خلاف نظر الف تنها به نظر من شب یلدا صندلی داغ بی نام نبوده بلکه به نوعی صندلی داغی برای همه ما بوده است. مهمترین دلیلی که باعث شد نهایتا تصمیم به گذاشتن این مطلب بگیرم این است که از آن زمان تا کنون مرتب مسائلی (چه در زمینه زندگی شخصی و چه در اجتماع) پیش آمده که شدیدا تمرکزم را به سمت موضوعات مورد بحثمان کشانده است. به ویژه کارکرد عمیق مصلحت طلبی و فدا کردن آزادی در راه مصلحت در بین ایرانیان و حتی در قشر روشنفکر و یا به اصطلاح روشنفکر. به عنوان نمونهای که همه با آن آشنا باشند موضوع گلشیفته فراهانی را میتوانم مثال بزنم که حتی بسیاری از روشنفکرترینها در بهترین حالت کارش را به مصلحت زمانه ندانستند.
امیدوارم دغدغههایم کسل کننده نباشند، زیرا مهمترین دلیل شکام هم این بوده که به نظرم میآمد شاید نظر دوستان این باشد که مطلب دارد دنبالهدار میشود. به هر حال اختیار خواندن و نخواندنش با شماست.
:
از روزی که دور هم جمع شدیم بیشتر از یکماه میگذرد. بخشی از این زمان را مشغول فکر کردن درباره بحثهای آن شب بودم و مدتی دیگر را در تردید و دودلی که آیا آنچه را که فکر میکنم بنویسم یا خیر. زیرا به نظرم کار بیهودهای میآمد. اما بعد متوجه شدم شاید برای خلاص شدن از افکاری که مدام در مغزم میچرخند، بهتر باشد بنویسم. حتی الان که مشغول تایپ کردن هستم، مطمئن نیستم که آن را در اهالی امروز بگذارم یا نه…
اولین موضوعی که میخواهم به آن اشاره کنم در خصوص مطلبی است که میترا به این صورت بیان کرد که به فرض کسی ایرادی به گذاشتن مطلب داشته، آیا حق نداشته آنرا بیان کند و آیا باید بحث به اینجا بکشد؟ بعد از تمام شدن بحث به میترا این مطلبی را که اکنون به شما میگویم گفتم:
گروهی از زنان در تهران در زمینه زنان و کودکان فعالیت میکردند. در بین کسانی که به ایشان تدریس میکرد یک خانم بهایی نیز بود. چند وقت قبل اطلاعات به بهانه داشتن مدرس بهایی به دفترشان ریخته و آن را تعطیل میکند.برخی از افراد این گروه به مدیر گروه خرده میگیرند که چرا از یک خانم بهایی برای تدریس استفاده کرده است؟ چون میدانیم که بهائیان مورد غضب هستند (و حتی عده ای بیان کردند که خلاف قانون است، که من نمیدانم اینطور است یا خیر) پس به نفع کارگروهی نباید از ایشان استفاده میشده است.
در پاسخ به این دیدگاه این مطلب بیان شد که تبعیض از همین چیزها شروع میشود. امروز بهائیان، فردا زنان پس فردا گروههای دیگر. آیا قسمتی از کاری که میکنیم مبارزه با تبعیض نیست؟ آیا موافق نیستیم که آنچه در جنگ جهانی دوم رخ داد یک تبعیض نژادی و مذهبی بزرگ بود؟ آیا هیتلر را یک جنایتکار نمیدانیم؟ آیا مردم آلمان سالها برای آنچه با یهودیان کردن سرزنش نشدند؟ پس با این طرز تفکر ما اگر به جای آنها بودیم همانطور رفتار میکردیم. فقط به جای یهودی بهایی نشسته است. ما هم بهائیان را از خودمان میرانیم چون به صلاح نیست، یعنی داریم آزادی را فدای مصلحت میکنیم. اگر اینطور رفتار کنیم چه تضمینی وجود دارد که اگر دو روز دیگر برای دسته دیگری محدودیت ایجاد شد و مورد غضب قرار گرفتند که ما هم در آن دسته میگنجیدیم، کسی با ما در راه آزادی قدم بردارد و حداقل ما را در اقلیت و تنگنا نگذارد؟
از این جهت است که وقتی فردی ایرادش به اصولی اساسی مثل آزادی بیان، مثل برابری انسانها فارغ از جنسیت،رنگ،مذهب و ملیت باشد، جای سوال و پرسش باقی میگذارد. چون با زیرپا گذاشتن همین اصل کوچک میتوانیم تبدیل به یک دیکتاتور شویم و مانند یک دومینو افتادن همان یک مهره می تواند تمام ساختار را بیاندازد و خراب کند و راه برای تایید بسیاری از مسائل دیگر هم باز شود.
اما در خصوص مطلبی که بی نام فرمودند: اینکه در یک تحقیق ( متاسفانه اسم فردی را که ذکر کردید به خاطر نمیآورم) ثابت شده که برخی زنان تمایل به روسپیگری دارند و باید این را پذیرفت.
دو نکته در مطلبی که عنوان کردید جای تامل دارد:
یک. مطلب من در مورد زنان تنفروش یا روسپی نبود. روسپی کسی است که در ازای دریافت پول با فرد دیگری همخوابه می شود. بلکه مطلب من در خصوص زنانی بود که با مرد مورد علاقهشان رابطه دارند. حالا یا مطلب را درست عنوان نکردید و یا اینکه برداشت شما و ربط دادن موضوعی که من بیان کردم به روسپیگری، نشان از دیدگاه سنتی شما به این مسائل دارد.
دو. به عقیده من زنان روسپی هم(حتی اگر تحقیق اجتماعی که ذکر کردید درست باشد) با توجه به حقوق انسانی، حق برخورداری از امکانات پزشکی و بهداشتی را دارند.
سه. اگر نتایج این تحقیق و گزارش و یا هرچه که هست را بدرستی بیان کرده باشید، یعنی اینکه برخی زنان علاقه به تنفروشی دارند، باید بگویم که این مطلب جای بحث بسیار دارد. شاید زنانی باشند که مدام با افراد مختلفی رابطه داشته باشند، اما اسم این هم روسپیگری نیست. چون تعریف روسپیگری، فروش تن در ازای پول و یا چیز دیگری است. ضمن اینکه اکنون این گفته کلیشهای که “روسپیگری همیشه بوده و خواهد بود” توسط موفقیت کشور سوئد در کاهش میزان روسپیگری به چالش کشیده شده است. کشور سوئد با وضع یک قانون ساده در طول تنها 5 سال تعداد زنان روسپی در این کشور را به میزان دو سوم کاهش داده است. بر پایه این قانون خرید س ک س جرم محسوب میشود اما فروش آن جرم نیست و منطق پشت این قانون این است که روسپیگری در این کشور به عنوان “خشونت مرد علیه زن و کودک” تلقی میشود. در کنار این قانون تمهیدات دیگری از جمله خدمات اجتماعی و امکانات مالی برای زنان تنفروش در نظر گرفته شده و نیز آموزش همگانی به جامعه – به ویژه افراد پلیس که مجری هستند- داده میشود.[1]
بنابراین توضیح شما نه تنها من را مجاب نکرد، بلکه باعث دو چندان شدن نگرانی و ناامیدی از دیدگاه روشنفکرانی چون شما دوست عزیز شد.
به نظر من یکی از معضلاتی که به طور کلی در جامعه روشنفکری ایرانی– و یا حداقل کسانی که خود را روشنفکر می پندارند- برقرار است، عدم پیاده سازی اصولی که به آن معتقدند در زندگی شخصی،فردی و اجتماعیشان است. زیرا روشنفکر ایرانی به حرف زدن عادت بیشتری دارد و به نظر من میرسد یا نمیداند چگونه و یا نمیخواهد آنچه که ادعا میکند به آن معتقد است را پیادهسازی کند.
به عنوان مثال عرض میکنم در تمام این دو سه سالی که در جمع اهالی بودم همیشه خانمهای خانه زحمت تهیه غذا و پذیرایی و شست و شو را بر عهده داشتند. الف. تنهای عزیز که میفرمایید “در مورد دنگی بودن هزینه شام تفاوتی بین نقطه سر خط و بقیه افراد بوده و آن هم متاهل بودن و غذای خانگی خوردن است. …. هزینه غذای خانگی کمتر می شود و البته مزه خودش را دارد که به اصالت سنت شب نشینی نزدیکتر است” این حرفتان نشان میدهد در ذهن شما متاهل بودن مردان رابطه مستقیمی با ایجاد فرصتی برای خوردن غذای خانگی دارد. بر فرض هم که اینطور نباشد، این کامنت زمانی قابل قبول است که برای پختن آن غذای خانگی که مزه خودش را دارد و اصالت شب نشینی را حفظ می کند، شما حداقل 4-5 ساعت جلوی اجاق بایستید و زحمت پخت و پزش را بکشید.
دوستان اهالی، به نظر من یکی از راههایی که میتواند نشاندهنده همسو بودن حرف و عمل شما باشد، اینست که زحمت حاضر کردن غذا، چیدن سفره، جمع کردن آن، پذیرایی مدام از بقیه مهمانان را نیز بکشید. وقتی همسرتان میگوید که ساعت دو نصف شب است و وقت آن رسیده که بچه استراحت کند، بحث را جمع کنید. یا مدام کودکتان در بغل همسرتان نباشد، شما هم کمی کمکش کنید. زیرا تا زمانی که وی گرفتار و تنها مسئول این مسائل است فرصتی برای اندیشیدن و شرکت کردن در بحثها باقی نمیماند. شاید فکر کنید من به همه چیز خیلی زنانه نگاه میکنم، شاید اینطور باشد، اما به نظر من اینجا مسئله رفتاری که با همسرتان میکنید،زیر مجموعه رفتاری است که با یک انسان برابر دیگر میکنید و عقیده ای است که در مورد این موضوع دارید.
تا زمانی که در نقش معلم،دانش آموز را تنبیه بدنی میکنیم، تا زمانی که در مواقع بحث و گفتگو تنها به فکر دفاع کردن از خودمان هستیم و تا زمانی که در هنگام اختلاف از یک آدم تحصیل کرده مدعی، تبدیل به یک فرد کوچه بازاری با همان الفاظ میشویم یعنی هنوز یک درصد از آنچه را که فکر میکنیم به آن معتقدیم را نشناخته و نفهمیدهایم تا چه برسد به پیاده کردن آن در زندگی.
نکته دیگری که به ویژه در گروه اهالی امروز وجود دارد،جمع با اکثریت مذهبی است. سالهای سال، من به عنوان فردی غیرمذهبی تمام تلاشم را برای درک افراد مذهبی به کار بردم. منتظر تمام شدن نمازهایشان شدم، در ماههای روزه داریشان (حتی وقتی میتوانستم) از خوردن و آشامیدن در کنار ایشان اجتناب کردم. در جمعهایشان محجبه ظاهر شدم و بحث ها و عقاید مذهبیام را برای خودم نگاه داشتم و همچنین بر اساس مذهبی بودنشان در مورد ایشان پیشداوری نکردم که مثلا فلان چیز را درک نمیکنند و یا متر و معیاری برایم نبوده است. در تمام این مدت امیدوار بودم تا شاید بلاخره این افراد مذهبی هم بتوانند و بخواهند که دنیا را از زوایه فرد غیرمذهبی ببینند. که بتوانند درک کنند انسانهایی هم هستند که به خدا اعتقادی ندارند (یا به مذهبی غیر از مذهب ایشان معتقدند) و این نباید باعث ایجاد معیاری برای سنجش آن آدمها شود. مرا با رنگ لباسهایم،سانت بیرون مانده از موهایم، روابطم، نماز خواندن و روزه گرفتنم قضاوت نکنند. مسائلی را که مطرح میکنم با متراژ های مذهبی و جامعه مذهبی اندازه نگیرند. اما در طول سالها به این نتیجه رسیدم که شاید باید بپذیرم چیزی به نام روشنفکر دینی وجود ندارد. چون هر قدر هم که آزاداندیش باشد نهایتا مجبور است به چارچوب اعتقاداتش برگردد و هرگز فرد دیگری را که خارج از این چارچوب صحبت کند نخواهد پذیرفت و چون در یک کشور اسلامی زندگی میکنیم اغلب کسانی که خارج از این چارچوب فکر و زندگی میکنند نهایتا مجبور میشوند هنگام رسیدن به این دروازهها ایست کنند زیرا بحث وارد زمینهها و عقاید دینی خلل ناپذیر میشود که یا نمیتوان در مورد آنها بحث کرد و یا بحث در موردشان اغلب راه به جایی نمیبرد.
بیش از یک ماه از جلسه مان می گذرد و بیش از دو ماه از بحث هایی که شروع شد. دوست دارم بدانید که در تمام این مدت هر بار که بحثی پیش می آمد حتی یک لحظه فکر نکردم که همیشه و صد در صد درست میگویم. تنها سعی کردم صادقانه بیاندیشم و فکر کنم . امید دارم شما نیز قبل از گذاشتن هر کامنتی فکر کنید. با خودتان روراست و صادق باشید و تنها هدف دفاع کردن و پاسخ دادن نباشد زیرا واقعا مهم نیست که من در مورد شما و یا هر فرد دیگری چه فکر میکنم و یا چه میاندیشم.
پیوست: مدد و آسیه عزیز از مهماننوازیتان ممنونم.
[1] آنچه که در مورد سوئد نوشتم از گزارشی به نام ” تجربه سوئد در مبارزه با روسپیگری” بود – مرکز عدالت زنان( گزارش کامل موجود است و در صورت تمایل می توانم ایمیل کنم)