سه سئوالی که باید قبل از به زبان آوردن آنچه در ذهن دارید، از خودتان بپرسید
صداقت، خوب است؛ آزار رساندن به دیگران، بد. پس چه موقع باید سخن گفت؟
من مخالف دروغ گفتن هستم؛ مخالف دروغگویی در مورد سوابق کاری، دروغگویی برای کوبیدن مخالف یا دروغگویی برای پنهان کردن اشتباهات افراد. مخالف روزنامهنگارهایی هستم که از خودشان داستان سرهم میکنند چون اهل رشوه هستند یا تنبلی مانع میشود به دنبال کشف حقیقت باشند. من مخالف دروغ گفتن با هدف آزار دیگران، بدنام کردن و سیاهنمایی مذهب یا کارهای افراد با دادن اطلاعات غلط یا گوشه و کنایه زدن هستم. من مخالف احمقهایی هستم که هولوکاست را انکار میکنند و مخالف مردمی هستم که رشتهشان محیط زیست و تربیت کودکان است و بعد راه میافتند و میگویند گرمایش جهانی وجود ندارد، یا کودکانی که توسط زوجهای همجنس پرورش مییابند نسبت به کودکانی که توسط زوجهای غیرهمجنس بزرگ میشوند، سلامت روانی کمتری دارند ( چون اولی واقعیت دارد و دومی نه).
اما. دروغهای کوچکی هم وجود دارد که وندی گمبل دانشمند رفتارشناسی دانشگاه آریزونا آن را دروغ نوعدوستانه مینامد، یعنی دروغ گفتن برای حمایت کردن از کسی یا کمک به وی. و در کنار آن نوع دیگری دروغ نهچندان بد هم وجود دارد، یعنی دروغ برای خود افزایی[1] برای پرهیز از شرمنده شدن یا تنبیه، نه به قصد آزار دیگران. امانوئل کانت[2] یا سیسیلا بوک[3] که هر دو نظریاتی در مورد دروغ دارند معتقدند هر نوع دروغی اجتماع را فاسد میکند، زیرا به این معناست که فرد با بقیه همان طور رفتار نکرده (یعنی بدون نیرنگ) که دوست دارد با وی رفتار شود. از طرفی کانت آدمی بود که عقیده داشت اگر قاتلی به خانهتان آمد و از شما پرسید خواهرتان کجاست، باید به وی حقیقت را بگویید و بدین ترتیب خادم یک فضیلت اخلاقی بالاتر یعنی حقیقت باشید. چه خوب که امانوئل کانت همسایهام نیست! اما به نظر میرسد سیسیلا بوک گزینه خوبی برای همسایگی باشد! هم خوش ذوق است و با اینکه اخلاقگرای سختگیری است اما به مسائل عملی معقولانه توجه میکند (و نوشته هایش در مورد خطر سرگرمیهای خشونت بار برای کودکان باعث میشود که آدم در افکارش تجدید نظر کند و به کودکانش اجازه تماشای هیچ برنامهای به غیر از نشنال ولوت (National Velvet) و باب اسفنجی (SpongeBob Square Pants) را ندهد).[4] سیسلا بوک – بر خلاف اغلب زنانی که میشناسم – حتی در برابر دروغهای مصلحتآمیز هم کوتاه نمیآید.
من مخالف دروغهای مصلحتآمیز نیستم. زنی من را بزرگ کرده که یکسره میگفت: «وای خیلی دوست دارم این کار رو انجام بدم» در حالیکه دوست نداشت، یا میگفت: «وای، نمیتونم اینکار رو بکنم» در حالی که میتوانست. مادرم سرماخوردگی، پنجر شدن ماشین، سردردهای ناگهانی و مریضی بچهها را سرعتگیرهایی لازم و ضروری در مسیر اخلاق بهحساب میآورد که سر و سامان دادن به زندگی اجتماعی را امکانپذیر میکنند (و اکنون متأسفم که بگویم خود من هم از آنها استفاده میکنم). پدرم از آن دست مردهایی بود که عادت داشت حقیقت را توی صورت آدم بکوبد (جملاتی مثل «آره، این لباس چاق نشونت میده» ، «نه، اصلاً برام مهم نیست» یا «نه، درست متوجه شدی، تو یه احمقی») و البته این کار را نه براساس اصول اخلاقی متعالیاش بلکه به این خاطر انجام میداد که این طرز برخورد را در خور خودش میدید ولی نزاکت و حفظ ظاهر را نه. پدرم دوستان زیادی نداشت اما مردم بهخاطر شهرتش در رکگویی نظرش را درباره مسائل حرفهای میخواستند. ظاهراً من بین میل پدرم برای گفتن حقیقت و تمایل مادرم به اینکه احساسات دیگرات را جریحه دار نکند، گیر کردهام و این گاهی باعث شده زبانم بند بیاید. و باز همین مسئله باعث شده که یکی از بزرگترین تحسینکنندگان «جودی گارلند»[5] باشم، آن هم نه فقط به خاطر استعداد بینظیرش، بلکه به این خاطر که بعد از اینکه یکی از دوستانش را میبیند که در یک تئاتر بسیار افتضاح نقش بازی میکند، ظاهراً در حالی که لبخندی به لب دارد به اتاق رختکن میرود و بدون اینکه حتی به مصلحتآمیزترین دروغی متوسل شود میگوید: «عزیزم، تو چطوری میتونی هر شب و هر شب این کار رو بکنی؟»
به نظر من هر اسمی که روی این رفتار بگذاریم، از جمله: کمابیش حقیقت، دروغ مصلحتآمیز یا چیزهایی که بهتر است نگفته بماند، باز هم میتوانیم به تأسی از بوداییها خط سیری کاملاً روشن و انسانی را در آنها پیدا کنیم، ولو اینکه با اصول اخلاقی کانتیها مطابقت نداشته نباشد (و البته یادمان نرود که کانت وقتی قاتلی در خانهمان را میزند، به کمکمان نمیآِید). اصل اخلاقی مذکور میگوید قبل از اینکه چیزی بگویی از خودت بپرس: آیا گفتنش شادیبخش است؟ آیا حقیقت دارد؟ آیا مفید است؟
من بوداییمسلک نیستم. حتی تأکید کردن بر این جمله هم برایم ناخوشایند است. درست مثل این میماند که بگویم «من یک مانکن درجه یک نیستم»، و تلویحاً این نکته را بگویم که گرچه شاید شما بهخاطر شباهتهای واضح من با یک مانکن درجه یک، من را با یکی از آنها اشتباه بگیرید، ولی میخواهم شما بدانید که من مانکن درجه یک نیستم. من مطمئناً همانقدر از بودایی بودن فاصله دارم که از یک مانکن درجه یک بودن. اما وقتی حرفی به گوشم بخورد، خوبی و بدیاش را تشخیص میدهم. البته اولین باری که این حرف به گوشم خورد، به ذهنم نرسید که فکر خوبی است، بلکه با خودم گفتم: «وای خدا، یعنی از این به بعد باید دهانم را ببندم و اصلاً حرف نزنم». اما با فکر کردن در مورد اینکه این ایده برای افرادی که در فعالیتهای روان درمانی خود با آنها برخورد میکردم چه توصیه خوبی میتواند باشد، توانستم به ارزشش پی ببرم. به این مسئله فکر کردم که این توصیه برای خواهرم هم مناسب است و خوشبختانه خیلی دیر نشده بود و توانستم به مادرم هم توصیهاش کنم. دست آخر، به گمانم وقتی که یکی از دوستانم پرسید که آیا به نظر من شوهرش به وی خیانت میکند (که من چنین فکری میکردم و معلوم شد که درست بود)، یا شاید وقتی یکی دیگر از دوستانم پرسید که آیا به نظر من او بهترین گزینه برای فلان شغل هست یا نه (به نظر من او بهترین نبود ولی به هر حال توانست آن را شغل بهدست بیاورد و من هم از این بابت خوشحال شدم)، شروع کردم به اینکه اظهار نظرهایم را بر اساس آن سه هدف بیان کنم. من این سه هدف را به صورت اهدافی میدانم که در یک سرزمین خالی و صحرامانند از دور کورسو میزنند؛ و نظراتم را شبیه لشکری آشفته و شکستخورده میدانم، حقایق شادیبخش و احتمالاً لازم و ضروری در جلوی سپاه هستند و ظاهر آراستهای دارند، سپس حقایق غیرشادیبخش که سعی میکنند ظاهر خود را بهتر از چیزی که هستند نشان دهند و پرچمهای اخلاق را در دست دارند؛ و نهایتاً نظرات شادیبخش که احتمالاً وجودشان لازم است اما مطلقاً حقیقت ندارند عقبه سپاه را تشکیل میدهند (جملاتی مثل: «آره عزیزم، فکر کنم اگر هر روز تمرین کنی میتونی بهترین ترمپتنواز بین هم سن و سالهات بشی») و امیدوارکننده و شایان توجه هستند.
این سه اصل تاکنون بارها مرا نجات داده اند و همچنین گفتن برخی جملات را کاملاً ناممکن کردهاند. البته با توجه به اینکه مایلم آن کسی که هستم باقی بمانم و به روش خودم زندگی کنم تصمیم گرفتم که تنها به سمت دو تای آنها نشانه بروم که حتی در این صورت نیز باز مفید فایدهاند.
حقیقت صرف حتی نمیتواند به هدف اول دست پیدا کند (مثل اینکه زنی به مردی بگوید: «اگر من و تو آخرین زن و مرد بر روی کره زمین بودیم، نسل بشر منقرض میشد»[6]). به این معنا که من مجبورم گوشه چشمی به شادیبخش بودن جملاتم هم داشته باشم و بعد مطمئن شوم که مفید یا درست هم هستند و اینکه تنها هندوانه زیر بغل کسی نمیدهم (اصلاً فکرش را هم نمیکردم که تو انقدر مهربان و خوشبرخورد باشی، آقای نازنین!) تا خودشیرینی کرده باشم یا خودم را بهتر جلوه بدهم. باید همیشه یادم باشد که فریبکاری یک امر ناگزیر و اجتنابناپذیر نیست، مگر اینکه کسی بخواهد واقعاً مثل شرکتکنندههای مسابقههای تلویزیونی Reality Show زندگیاش را بگذراند[7]، که در این صورت، اصلاً شادیبخش بودن یا حقیقت داشتن حرفهایش برایش چه فرقی دارد؟ حتی خود مفید بودن هم نیاز به قدری تفکر بیشتر دارد (یعنی اینکه بپرسیم: برای چه کسی مفید است؟).
مارک تواین در «زوال هنر دروغگویی» میگوید: «حقیقت زیانآفرین هیچ مزیتی بر دروغ زیانبار ندارد. هیچ کدام را نباید بر زبان آورد.» بیاید کمتر کانتمسلک باشیم و بیشتر به تواین بچسبیم و امور مطلقاً مفید را در جایگاه نخست و شادیبخشی را در مقام دوم قرار بدهیم و اجازه بدهیم حقیقت، در جایگاه آبرومند سوم قرار بگیرد.
سلام هتاو جان واقعاً خسته نباشي مطلب زيبايي بود و تبريك ميگم به حسن انتخاب شما.
سلام الف.تنهاي عزيز شرمنده در كامنت اول نام شما سهواً از قلم افتاد. اينجانب هميشه ارادت خاصي نسبت به شما داشته و دارم.
کسری گرامی، شما بزرگوارید و لطف دارید. اما از قضای روزگار کامنت اولی شما صحیح تر بود، چون بخش عمده ترجمه را هتاو انجام داده بود، من فقط ویرایش کار را انجام دادم. به هر حال هرجا که هستید موفق و پیروز باشید.
سلام هتاو و الف تنهای عزیز
خیلی خوشحالم از این که می بینم کاری را که با هم شروع کردین همچنان تداوم داره و با وجود گرفتاری هایی که همه ما در این روزها باهاش دست و پنجه نرم می کنیم و شدیدا با کمبود وقت در انجام کارهایمان در طول روز با آن مواجهیم همچنان بر سر پیمان خود هستید و بخش ترجمه در سایت را نه تنها رها نکرده اید بلکه پربار تر هم کرده اید.هتاو بابت انتخاب این مطلب برای ارایه تبریک می گم. مطلب خیلی خوبی بود دست هردو شما درد نکند. دست مریزاد.
مطلب جالبی بود با خواندن آن یک سوال ذهنم را در گیر کرد و اون این که با توجه به نسبی بودن اخلاق و با توجه به این که همیشه در مقام قضاوت صرف نظر از مثال های بدیهی که در متن ارایه شده همیشه نظر شخصی و نوع نگرش آدم ها در طبقه بندی مفید بودن و یا مضر بودن و یا مثمر ثمر بودن یک حرف چه دروغ و یا چه راست دخیل است و چه بسا یک امر در نظر یک فرد مفید و در نظر فردی دیگر مضر ممکن است تلقی شود فکر نمی کنید این نوع برخورد نمی تواند شامل تمام مسایل و اتفاقات زندگی باشد و این الگو یک الگوی کاملا فردی است و بسط و اجرای آن در محیط اجتماعی ممکن است تبعاتی را در بر بگیرد؟ مثلا بعضی از حرف ها شاید از درجه اهمیت چندانی برخوردار نباشند و بازگو کردن یا نکردن آنها مسایلی را در پی ندارد و یا اصلا اهمیتی هم ندارد اما در بعضی موارد موضوع آنچنان اهمیت دارد که بیان نقل کذب و صدق آن می تواند بر خیلی چیزها و حتی جامعه تاثیر بگذارد. در این صورت این ایده راه فراری برای گذر از تنگنای اخلاق نمی تواند باشد؟ یعنی این که هر سخن و رفتاری می تواند با توجیه فردی درست تلقی شود.
نمی دونم درست منظور و سوالم را رسوندم یا نه ؟ اگر متوجه نشدین بگین تا بیشتر توضیح بدم
به طور کلی اعمال این روش در رفتار و سکنات ما خصوصا در حیطه کلان و در ابعاد اجتماعی در بعضی مواقع نتیجه مخرب نداره؟ من فکر می کنم که داره. دوست دارم نظر بقیه را هم بدانم
سلام عباس جان. از نظر من هميشه نظريه هاي مختلفي در ابعاد اجتماعي و فرهنگي بيان شده كه هيچ وقت هيچكدام نسخه قطعي نبوده و نخواهد بود. چون معادله زمان و مكان هر واقعه اي منحصربفرد بوده و ابعاد خاص خودش را دارا خواهد بود. از طرفي چون مجري خواه يا ناخواه ذهنيت و ديدگاه شخصي خودش را دخيل كرده و تصميم گيري ميكند پس هر ايده اي را ميتوان از منظر هر مجري متفاوت ديد.
اما عقل جمعي برآيندي از هر جامعه است و چارچوبي خواص را در نظر ميگيرد كه بصورت عرف در آن پذيرفته ميشود. خواه صحيح يا اشتباه
ن.کسری و عباس عزیز از لطف و توجه شما ممنونم.
عباس جان در مورد سوالت، اول باید بگویم که انتخاب و ترجمه مطلب به معنای این نیست که با آن موافق یا مخالفم بلکه تا حدی به این دلیل است که این تنگناهای اخلاقی گاهی ما را در زندگی گیر می اندازند و شاید کمی مشغولمان کنند به خصوص در مورد مسئله دروغ که به نظر من در جامعه ما وضعیت بحرانی دارد و حتی در نظر اول مطلب به نظر من شبیه توجیه آخوندی دروغ مصلحتی جایز است، آمد. اما یک نکته در مورد سوالت به ذهن من می رسد و آن این است که در این مطلب بیشتر بر مصلحت دیگران تاکید شده نه مصلحت خود(البته جایی هم اشاره می کند به دروغ برای جلوگیری از شرمندگی و…) .برعکس دروغ مصلحتی ما که باید به نفع مسلمانان باشد و هر کسی هم البته فکر می کند خودش مسلمان است و بقیه کافر. یعنی زمانی که ما در رابطه با دیگری می خواهیم مسئله ناخوشایندی را بیان کنیم. بنابراین به نظرم اینکه ما این مصلحت را به نفع چه کسی در نظر می گیریم هم به همان اندازه اهمیت دارد و به همان اندازه مهم و شاید غیراخلاقی باشد که از حقیقتی به نفع خود و برای کوبیدن، سو استفاده و یا آزار دیگری استفاده کنیم. ( می بینی که چندان ساده نیست). اتفاقا از نظر من این مطلب بر عکس آنچه که به نظر می رسد بیش از آنکه بر دروغ تکیه کند، بر بیان خوشایند حقیقت تکیه دارد و تا حد ممکن سعی در پس زدن دروغ دارد. اگر یادمان باشد که نویسنده به دروغ گفتن مادرش (و خودش) در مسائل جزئی روزمره هم اشکال وارد کرده است.
سلام هتاو جان
به چه نکته ظریفی در مقاله اشاره کردی چیزی که ن متوجه آن در متن نشدم. ممنون از این که راهنمایی کردی.زویکرد مقاله در برخورد با مقوله دروغ بر پایه ی مصلحت دیگری استوار است. خیلی عالی. باز هم ممنون
سلام ن. کسری عزیز
با حرفت کاملا موافقم که نظريه هاي مختلفي در ابعاد اجتماعي و فرهنگي بيان شده كه هيچ وقت هيچكدام نسخه قطعي نبوده و نخواهد بود اما فراموش نکن همین نظریه ها در ابتدای شکل گیری و حتی در جریان استمرار کارکرد آن همواره با سوالاتی همراه است که نقایص آن را در جهت اصلاح به چالش می کشاند و نظریه ای جنبه کاربردی و توان اجرایی دارد که ژاسخی برذای سوالات احتمالی در مورد آن را در بطن خود داشته باشد و به مرور بتواند با اصلاح و تکمیل در مسیر خود این نکات و چالش ها و و گمانه زنی های ناکارآمدی را به حداقل برساند.اما باز هم معتقدم با تمام این تفاصیل باید راهکاری و جوابی برای این موضوع و سوال پیدا شود ولو این که این نظریه در روح جمعی بخواهد اجرا شود. ج.اب هتاو قانع کننده بود اما این چیزی است که از متن استخراج شده یعنی در متن موقعیت را توضیح داده است اما واقعا تا چه حد می توان به پایندی افراد در روابط خود به این مهم امیدوار بود یعنی این که هر فرد در رفتار و سخنان خود مصلخت دیگری را در نظر بگیردو اصلا این که تشخیص مصلحت برای دیگران دارای مرجعی مورد وثوق است و می توان بر اساس یک الگو تشخیص داد این چیز به مصلحت دیگری است یا خیر.ما الان در جامعه با این استفاده و بهره برداری نوع مصلحت و بازگویی و بیان این واژه در جامعه کاملا رو به رو و آشنا هستیم مثلا دولت به کتمان واقعیت ها یا عدم ارایه و بازگویی حقایق می پردازد چون به تشخیص و به زعم آنها بازگویی یک حقییت در یک موقعیت خاص به مصلحت جامعه نیست.نمی دونم .
به هر حال خیلی ممنون از نظرت دوست عزیزم
اینم بگم که دلم برات تنگ شده نامرد
سلام عباس جان از اينكه بنده را اينگونه مورد لطف خود قرار داديد از شما متشكرم.
منم با شما موافقم ((اصلا این که تشخیص مصلحت برای دیگران دارای مرجعی مورد وثوق است و می توان بر اساس یک الگو تشخیص داد این چیز به مصلحت دیگری است یا خیر)) وقتي تئوري پرداز اين حكومت آقاي مصباح يزدي باشه خوب ثمره اي بهتر از اين را نبايد توقع داشت. و اي كاش بجاي واژه بي هويت دولت، حكومت يا رژيم را بكار ميبرديد.
دل به دل راه داره…
هتاو گرامی،
حالا که دوستان کمابیش نظرشان را داده اند، جای طرح یک مسئله بسیار مهم پیش می آید، و آن هم اینکه مفید یعنی چی و برای چه کسی؟ همان طور که خود نویسنده مقاله هم در پایان اشاره مختصری به این موضوع می کند.
اما این سئوال بسیار خطیر است و کاویدن دیدگاه فایده باوران (که مفید بودن را اصل اساسی اخلاق می دانند) کاملاً مناسب است. اگر اجازه بدهید، مطلب را به صورت پست جداگانه ای خواهم نوشت تا شاید کمکی به ابعاد دیگر بحث کند.