چند وقت پیش در شماره پانصد و هفدهم نشریه سلامت مطلبی یک صفحهای به نام ” تبعات طبی، جامعهشناختی، روانشناختی و حقوق یک پدید نو ظهور: ازدواج به اصطلاح سفید” چاپ شد که در آن پنج نفر با تخصصهای مختلف در مورد این پدیده اظهار نظر نمودهاند. تصمیم داشتم در خصوص این اظهارنظرها که قرار است کارشناسی هم باشد مطلبی بنویسم اما اینقدر سطحی به موضوع پرداخته شده بود که حوصله نکردم.
به عنوان مثال دکتر صفری نژاد که از منظر طبی به موضوع نگاه کرده، به بیماریهای آمیزشی پرداخته آنهم به گونهای که گویا تنها زنان بیماری آمیزشی میگیرند و بعد باز هم گویا فقط در ازدواج سفید ممکن است بیماری آمیزشی رخ بدهد، از آن مهمتر انگار احتمال بیماریهای آمیزشی در ازدواج موقت که میشود هر یک ساعت با یکنفر خوابید کمتر است. سپس خطر سقط جنین در مراکز غیربهداشتی را مطرح میکند انگار که سقط جنین برای زنان متاهل آزاد است و بعد به عنوان پزشکی که قسم خورده نه تنها به این موضوع فکر نمیکند که فراهم نشدن بستر مناسب برای بهداشت زنان فارغ از وضعیت تاهل شرم آور است بلکه آن را به صورت تهدید به کار میبرد… برای همین از خیرش گذشتم.
اما دوباره چند روز پیش در نشریه اینترنتی برترینها مصاحبهای خواندم که قرار بود مصاحبهای بیطرفانه با یک زوج که ازدواج سفید داشتهاند، باشد. حرفهای زوج آورده شده بود اما در ابتدا گفته شده که ازدواج سفید تهدید جدید نهاد خانواده در ایران است و شاید کابوس هولناک نهاد خانواده.نهایتا مصاحبهگر وقتی از خانه بیرون میآمده با خودش فکر کرده “چطور میتوانند آجرهای رابطهشان را روی هم بچینند و نترسند که هر باد و طوفانی ممکن است آن را از هم متلاشی کند”
در اینجا ضمن اینکه توصیه میکنم برای فهمیدن معنای بیطرفی در گزارشگری، گزارش مورد ذکر را بخوانید، نکتهای به ذهنم رسید که باعث شد این مطلب را بنویسم. موضوع از این قرار است که کسی حق ندارد از کسی دیگری بپرسد که چرا به این یا آن روش زندگی میکند. مگر آنهایی که ازدواج سفید کردهاند اجازه دارند از آنهایی که به هر رنگ دیگری ازدواج کردهاند بپرسند شما چرا اینطور ازدواج کردهاید؟ آیا هر چیزی که در سنت جا افتاده صحیح است؟ آیا هر چیزی قدمت دارد و تا بحال انجام میشده مورد وثوق است؟ از روی مغالطه قدمت میتوانیم بگوییم که لزوما چنین نیست.
بعد از آن میتوانیم بپرسیم آیا ازدواجهای سنتی و یا به طور کلی امر ازدواج (به معنای عقد رسمی و وارد کردن خانوادهها) موفق بوده و یا بنیان خانواده را تقویت کرده است؟ آیا بیماریهای جنسی را کاهش داده است؟ آیا صدمات روحی را کم کرده است؟ از آن مهمتر ازدواج موقت که راه و بیراه به عنوان جایگزین پیشنهاد میشود چه دستاوردی داشته؟ اصولا آجرهای ازدواج دائم یا موقت بر روی چه چیزی چیده شده که باد آن را نبرد؟ گرچه مثالی هم که آورده شده از نظر مغالطه تمثیل دارای ایراد است.
این پدیده اجتماعی از منظر جامعهشناسانه، در هر کشوری، قابل بررسی است اما افراد درگیر این ماجرا مجبور نیستند خودشان را به کسی توضیح بدهند، زیرا این انتخاب، انتخابی شخصی و خصوصی است. نهایتا افراد ممکن است موضوع را با دوستان نزدیک و فامیل درجه یک مطرح و حل و فصل کنند. تازه اگر بخواهند و نه اینکه حقی در این مورد وجود داشته باشد.
البته طبیعی است در جامعهای که دین امری خصوصی تلقی نمیشود پای چنین سوالات و قضاوتهایی باز شود. اما به شخصه به هر زوج سفیدی که با چنین سوالات نامربوط، قضاوتها و مصاحبههای بیطرفانه مواجه میشوند توصیه میکنم تنها یک پاسخ بدهند:” به شما مربوط نیست”
اونچه توی ازدواج مهمه رنگ نیس که سفید باشه یا سیاه یا ارغوانی یا اصلن رنگ خدایی … اونچه مهمه، طعم رابطس! که شیرین باشه نه تلخ یا بی مزه …
مصاحبه را نگاهی انداختم . جالب اینه که چقدر تناقضات هم داره. مثلا جایی گفته : “ازدواج سفید شیوهای از زندگی که با عرف، شرع، سنت و سبک زندگی جامعه ایرانی در همه این سالها و دههها و حتی قرنهای گذشته همخوانی ندارد ” و در پاراگراف بعدی ، بعد از اینکه ازدواج موقت رو قانونی مترقی و جایگزین ازدواج سفید معرفی می کنه میگه ظاهرا به دلایلی عرف اون رو نمی پذیره.
یا مثلا اینکه قرار بود مصاحبه ای بدون قضاوت باشه ولی کاملا با جهت گیری تهیه شده.
گزارش هفته نامه سلامت هم دیدم.اکثرنظرات کارشناسان ربطی یه این ازدواج نداره یعنی فقط مختص ازدواج سفید نیست در هر رابطه ای می تونه اتفاق بی افته : موقت ، دائم ، …
هلو
منکه نخوندم مطلب ها رو ولی قطعا خطر انتقال سیفلیس یا سوزاک بیندونفر که میخوان جدای از قانون با هم زندگی کنند کمتر از انتقال اونها در صیغه های قم و مشهده.جدا از اینکه موافقمکه به کسی ربط نداره که من چه جوری میخوامهندل کنم زندگیمو.
خودشونم میدونن چیزخوبیه و از سایر انفاقاتی که داره میفته تو جامعه بهتره واسه همین گذاشتن سفید…وگرنه اینا استاد پروپاگاندان میذاشتن یه چیز تو مایه های رعب ووحشت در چهار دیواری جوانان!
دیربه دیر اپدیت میکنیدها….کم کار شدید…راضی نیستم.
تسس. True ما خودمونم راضی نیستیم
اینکه خیلی ها بلد نیستند درست با موضوعی موافقت یا مخالفت بحثی نیست. احتمال زیاد تصدیق می فرمایید که داوری درباره هر چیز یک مرجع می خواهد که با آن بتوان مفاهیم و موضوعات را ارزیابی کرد. (در کمال احترام) شما را نمی دانم، اما بنده فکر می کنم که در مملکتی که مرجع ارزشی اسلام است، قاعدتا ازدواج سفید نباید مجاز شمرده شود، چه از لحاظ قانونی و چه از لحاظ فرهنگی و عرفی. قطعا اگر از مردم هم سوال کنند که آیا این رویه را می پسندید اکثرا می گویند نه(به نظر من). البته قطعا صرفا مخالفت کردن (مخصوصا به این شکل غیر منطقی که اشاره فرمودید) نتیجه ای و سودی ندارد. نظام فرهنگی ، آموزشی و مخصوصا اقتصادی باید به سمت آسان تر کردن “ما شدن من و تو” برود. به نظرم اولویت برای ما سوق دادن مسئولین به این سمت است.
موفق باشید.
ناشناس عزیز
با تشکر از نظر شما
موضوع بر سر مرجع است و این که این مرجعیت که به نظر من غلط است و آنرا قبول ندارم در تمام اصول شخصی زندگی من وارد شده و من را محدود میکند در حالیکه از نظر من و (مطابق حقوق بشر) چنین حقی ندارد.
بله درست اشاره میکنید ریشه همه این مسائل همان مرجع است که بر سرش اختلاف داریم. مثل اینکه شما مسلمان باشید و در کشوری زندگی کنید که مرجعیت آن با بی دینان است بعد قوانین چنین تعریف شده باشد که شما حق ندارید مطابق دینتان ازدواج کنید. قطعا شما سرکشی و مخالفت خواهید نمود مهم نیست که مرجع آن کشور چه باشد زیرا وارد حریم خصوصی زندگی شما شده است.
سلام (مجدد)
به نظیر حقیر پاسخ شما در مفهوم دوکراسی است. وقتی عموم مردم یک جامعه به سمتی گرایش دارند و (نکته مهم این است که) مطلبی را به عنوان قانون “می پذیرند”، حال عرصه های مختلف اجتماعی (که در اختیار حاکمیت مورد قبول مردم است و باید در راستای تثبیت ارزش های آن ها باشد) باید به آن سمت سوگیری کنند.
در اینجا چند نکته هم وجود دارد :
1- ممکن است بفرمایید الآن مردم دیگر آن ارزش ها را قبول ندارند که به نظر حقیر هنوز اکثریت مردم قائل به حاکمیت قوانین اسلامی هستند، گرچه بررسی دقیق آن نیاز به تحقیق دقیق تر دارد.
2- ممکن است بفرمایید دین نباید وارد عرصه های شخصی شود همان گونه که ما(کسانی مثل من) نسبت به دیگر کشورها همین عقیده را دارند، یعنی معتقدم نباید دین داران را محدود کنند. چیزی که به نظر حقیر می رسد این است که مهم تعریف آن جامعه از نوع و چگونگی قوانین خود است. اگر در جامعه ای نوع خاصی از اعتقاد (مثل تشیع) قانون شود، آن گاه قاعدتا ترویج عقاید دیگر و سست نمودن پایه های آن اعتقاد خاص باسد محدود شود، زیرا این خواسته اکثر مردم است. حرف ما نسبت به آن کشورها هم این است که آن ها ادعایی مبنی بر قانون شدن نوع خاصی از اعتقاد ندارند بلکه تصریح می کنند مردم نسبت به دینشان آزادند.
در جامعه ما هم اگر کسی بخواهد تفتیش عقاید کند یا کسی را از اعتقاد خاصی منع کند، قطعا مذموم است و در این شکی نیست، اما وقتی اکثریت مردم خواستار یک حاکمیت اسلامی و اجرای قوانین آن هستند در عرصه “اجتماع” کسی نمی تواند نسبت به سست کردن دین آن ها اقدام نماید زیرا خلاف اعتقاد همان مردم است. البته همان گونه که عرض کردم، هر کسی باید بتواند عقیده خود را داشته باشد، تحقیق نماید، امکان بحث های “علمی”( و نه عمومی) وجود داشته باشد ولی نمی تواند آ ن را در عرصه عمومی و اجتماعی تبلیغ کند، زیرا خیلی از همین مردمی که اسلام را قبول دارند می پذیرند که نمی توانند جواب بسیاری از پرسش ها را بدهند و یا در مورد بسیاری از مسائل نو اظهار نظر کنند و آن ر ابه علمایشان ارجاع می دهند ( و فکر می کنم در تمام مکاتب فکری این گونه است مخصوصا آن هایی که طرفداران زیادی داشته باشند.). مردم می خواهند در فضایی آرام به دور از تهدید ارزش هایشان زندگی کنند.
(البته این که هر کسی باید اعتقاد خود را درست برگزیند و آن را با تمام وجود قبول داشته باشد نه به صورت لرزان درست است و البته معطوف به شخص است نه جمع)
(صرفا در پرانتز می گویم علاوه بر اینکه مردم دموکراسی (که همان جمهوری است) قبول کرده اند، ولایت فقیه را قبول کرده اند که ملاحظات خاص خودش را دارد.).
موفق باشید.
در این خصوص بنظرم میرسد باید کمی در معنای دموکراسی تعمق کنیم. دموکراسی یعنی رای اکثریت بدون زیرپا گذاشتن حقوق اقلیت.
بنابراین حتی وقتی رای اکثریت بر این باشد که حکومت اسلامی داشته باشند، نمیبایست حق اقلیت در خصوص نحوه انتخاب دین، یا چگونگی تشکیل خانواده زیرپا گذاشته شود.
و البته همانطور که فرمودید در این رای اکثریت آیا بر این است یا خیر میتوان مناقشه نمود.
همین موضوع راجع به قسمت دوم صحبت های شما در خصوص محدود نمودن اقلیت صدق میکند. وقتی دین امری شخصی شد دیگر انتخاب کردن، نکردن و یا چه را انتخاب کردن حق فرد است و اگر از صد نفر در اجتماع فقط یک نفر مخالف بقیه باشد میبایست حق وی برای داشتن و تبلیغ دین اش رعایت شود.
نکته دیگری که ذهنم می رسد شما حرف از حقوق بشر زدید و محدودکننده بودن این قوانین را مخالف حقوق بشر خواندید. بنده دقیق متوجه منظورتان نشدم که حقوق بشر منظور چیزی است که در عرف (مخصوصا سیاسی) یاد می شود یا منظور حقوق هر انسانی است که باید به سبب انسان بودن از آن برخوردار باشد.اگر مورد اول باشد، این سوال پیش می آید ملاک ارزشی آن چیست؟ چه کسی درست بودن آن را تضمین می کند. ضمنا همین حقوق بشر (فکر می کنم) با عرض قبلی (دموکراسی) سازگار باشد.
اگر منظور دومی است، به نظر حقیر انسان صرفا فهم کلی از حقوق و محدودیت های خود دارد نه فهم دقیق و جزئی و باز نیاز به مرجعی برای “حق” است. علاوه بر این دموکراسی محدودیتی است که انسان عقلا پذیرفته تا زندگی ساده تری داشته باشد.
اما بحث اساسی را می توان درباره مراجع ارزشی کرد. ملاک حقانیت یک مرجع چیست؟
همین سوال را از شما میپرسم ملاک حقانیت مرجعی که در اولین کامنت به آن اشاره کردید چیست؟ چون مرا به آن مرجع متوجه کردید. در صورتیکه من از حقانیت مرجع شما نپرسیدم زیرا میدانستم پاسخ وارد موضوعاتی میشود که به نظر من شخصی است و گاها اثبات ناپدیر.
اما من میگویم حقوق بشر سیاسی همان حقوقی است که هر فرد به واسطه انسان بودن از آن برخوردار است. اما اگر من و شما اینجا مخالفیم بحث کردنمان بیفایده است.
در مورد بحث دموکراسی جواب بنده همان است که عرض کردم و معتقدم هر اقلیتی باید بتواند هر عقیده ای داشته باشد و درباره آن تحقیق کند و بحث نماید، اما نه اینکه ان را تبلیغ نماید.
در مورد حقانیت ملاکی که من خدمتتان متذکر شدم، بنده قائل به این هستم که این مرجع به طور عقلی دقیق قابل اثبات است که دیگر اینجا جای بحث کردن آن نیست. (بحث فلسفی است و نیاز به مطالعه و تعمق شخصی دارد).
در مورد حقوق بشر بنده نظر شما را ندارم چون به نظرم ملاک اصلی حقیقت، چیز دیگری است و با توجه به این عقیده ام که دین عقلا قابل اثبات است آن ملاک را عقل قبول خواهد کرد.
اساسا بنده قائل به نگاه بالا به پایین هستم، یعنی اثبات دین و قبول معتقدات آن، نه نگاه پایین به بالا به این صورت که رفتارهای فردی و اجتماعی را ببینم و با آن ها درمورد دین قضاوت کنم.
جزئیات دیگر نیاز به بررسی های شخصی و دقیق دارد و هرکس خودش باید دنبال این جزئیات برود و گویا همان طور که اشاره فرمودید ادامه بحث سودی نداشته باشد.
از اینکه یرتان را درد آوردم، ببخشید. ان شاالله که اساعه ادب نکرده باشم که ابدا قصد آن را نداشتم.
موفق و مؤید باشید.
سلام
به نظر بنده هم نظر شما در خصوص دموکراسی اشتباه است و بله با شما موافقم که بحث بیشتر در این خصوص سودی ندارد و بر خلاف شما معتقدم که دین از نظر عقلی نه تنها قابل اثبات نیست بلکه عقل خلاف دین را ثابت مینماید. ولی از آنجا که موضوع دین را شخصی میدانم در این خصوص بحث نمیکنم.
گذشته از همه ی این ها وبتان خیلی اسم زیبایی دارد : “اهالی امروز”
موفق باشید.