معمولا در سفرهایی که میروم به مبلمان شهری و به خصوص میدانهای شهرهای مختلف نگاه میکنم. چیزی که برایم بسیار جالب است و جلب توجه میکند، تندیسها و مجسمههایی است که در میادین و پارکها استفاده میشود. همیشه برایم سوال بوده و افسوس میخوردم که چرا در میادین اراک از مجسمه استفاده نمیکنند. با اینکه اراک پارامترها و شاخصهای بسیاری برای ساخت تندیس دارد ولی از این پتانسیل هیچ وقت استفاده نشده است. مثلا شخصیتهای برجسته و یا صنایع مادری که در این ناحیه وجود داشته و میتوانسته دستمایه ساخت مجسمهها و تندیسهای مدرن هم قرار بگیرد.
چیزی که در عکسهای قدیمی از میادین اراک دیدهام، تندیسهایی بود که از حاکم وقت در میادین نصب شده بود و در مجموع در کل ایران این تندیسها و مجسمهها، از لحاظ هنری و ساخت، مجسمههای بسیار فاخری بودند، که به شیوه کلاسیک ساخته شده بودند اما متاسفانه بعد از انقلاب به علت مخالفت با مجسمهسازی این هنر مغفول ماند و مورد بیمهری قرار گرفت.
خوشبختانه در دهههای اخیر توجه دوباره به مجسمه سازی بخصوص مجسمهسازان معاصر و جوان شرایط خوبی را برای ساخت تندیسها و مجسمههای مدرن فراهم آورده، به عنوان مثال سمپوزیمبین المللی مجسمهسازی تهران با هدف عینیت بخشیدن به ایده های هنری هنرمندان و استفاده از آنها در مبلمان شهری نمونه ای از اتفاقات خوب در عرصه مجسمه سازی است.
اما متاسفانه با همه این مسائل شهر اراک نه تنها هرگز چنین موقعیتهایی برای ساخت مجسمههای خوب و مبلمان شهر فراهم نکرده است بلکه در میادیناش از کارهای بسیار ضعیفی که حداقلهای اصول هنرهای تجسمی در آن رعایت نشده استفاده میگردد. به طوریکه این مجسمهها و تندیسها گاها به جای چشمنوازی مثل خاری به چشم و روح انسان هستند.
مجسمه میدان شهدا به عنوان میدان اصلی شهر، مجسمه میدان مقابل شهر صنعتی، مجسمه مادر و دختر مقابل میدان مادر….. از جمله نمونه کارهای ضعیفی هستند که در میادین این شهر نصب شدهاند.
مجسمه مادر و دختر مقابل میدان مادر
این مجسمه نه تنها یک کپی از نمونههای خارجی است بلکه نقصها و ضعفهای فاحشی نیز دارد و اصول اولیه طراحی و مبانی مجسمه سازی در این اثر رعایت نشده است.
مجسمه مادر و دختر بازیگوش در salt lake city ایالت یوتا
هرچند که هنرمند سعی کرده این نمونه کپی شده را با شرایط بومی و فرهنگی منطقه خود بازسازی کند اما نتیجه کار بسیار ضعیف بوده و در انتقال پیام و حس و حالی که باید به ببیننده القا شود موفق عمل نکرده است.
در مجسمهسازی کلاسیک صاحب اثر تلاش میکند که اصول آناتومی بدن را به صحیحترین شکل در اثر پیاده کند. به عنوان مثال در آثار مجسمهسازان بزرگی مثل میکل آنژ و یا مجسمهسازهای ایرانی همچون ابوالحسن خان صدیقی این موضوع را میتوانیم مشاهده کنیم. مثل مجسمه فردوسی در میدان فردوسی تهران یا مجسمه نادرشاه در مجموعه آرامگاه نادر در مشهد.
هرچند هنرمند سعی کرده اثری مابین شیوه کلاسیک و مدرن خلق کند اما این اثر نتوانسته رابطه منطقی بین این دو را برقرار کند. مثلا آناتومی مادر، آناتومی غیر واقعی و غیر معقولی است. حتی اگر هنرمند ادعا کند که در این زمینه نظری به سمت و سوی اثر مدرن یا فانتزی داشته که بخواهد غیرواقعی بودن آناتومی را توجیه کند اما ایراد اساسی دیگری که به این اثر وارد است حالت قرار گرفتن مادر و فرزند است.
حتما همه ما این حالت را تجربه کردهایم چه به عنوان کودک و چه به عنوان والدین یا بزرگتر. وقتی بخواهید کودکی را بلند کرده و به دور خود بچرخانید به ناچار و طبق قوانین فیزیک چارهای جز متمایل شدن به سمت عقب ندارید. بر اساس اصول فیزیک برای اینکه این دستگاه دو جرمی ( مادر و بچه) در وضعیت تعادل قرار بگیرد، باید مرکز ثقل یا گرانیگاه در خط واصل بین دو جرم و روی محور دوران قرار بگیرد. بنابراین طبق محاسبات فیزیکی (که به دلیل پیچیده شدن مبحث از آن صرف نظر میکنم) مادر چارهای جز اینکه خود را به عقب متمایل کند ندارد.
اما در اثر مذکور مادر نه تنها به عقب متمایل نشده بلکه به جلو متمایل شده است!!! و باز طبق قوانین فیزیک ما باید در لحظهای شاهد سقوط مادر و له شدن فرزند باشیم. حتی خارج از بحث قوانین فیزیک شما به طور تجربی و عملی هم قادر به چنین کاری نخواهید بود. ( توصیه میکنم جهت تست این موضوع از کودک خود استفاده نکنید)
به همین دلیل هر بار که این مجسمه را می بینم نگران لحظات بعدی این مادر و کودک میشوم. و احساس میکنم که صاحب اثر لحظه قبل از سقوط را ثبت کرده نه لحظه شادی کودکانه ناشی از چرخشی متعادل.
محمود جان سلام،
مطلب جالبی بود. نکته ای که در مورد مجسمه نامتعادل نوشته بودی کاملاً بجا بود. اما می خواهم یک نکته دیگر هم به آن اضافه کنم. اگر به زمینه و بافت قرار گرفتن مجسمه ها نگاه کنیم رنج و حسرتمان بیشتر می شود. راستی چرا این مجسمه باید بر روی زمینی قرار گیرد ناهموار با چمن بی ریخت، یکی دو نهال بیجان در پس زمینه و حتی تابلوی راهنمایی و رانندگی که از این زاویه از خود مجسمه بیشتر توی چشم می زند؟ یعنی اینقدر دشوار است پایه ای برای مجسمه ساختن؟ اگر هم هنرمند می خواسته آن را در زمینه ای طبیعی ارائه کند، چرا باید اینقدر بی روح و زننده باشد؟
محمود عزیز
احسنت، تیزبینی ات جای تحسین دارد. جای چنین مطالبی هم خالی بود
ابوالفضل عزیز
بله دقیقا!!
سلام محمود جان
مطلب فوق العاده خوبی بود و به نکته جالبی توجه کرده بودی. جالبتر این که نمونه ای را که مجسمه ساز از روی آن مجسمه مادر و کودک را ساخته بود همراه با ارایه عکس معرفی کردی. متاسفانه آشفتگی ساختار نظام شهری در اراک و عدم توجه به اصول و اهداف اولیه و بدیهی در سامان دهی فضاهای زیست و شهری در این شهر نه تنها نتوانسه محیطی آرام را برای مردم اون رقم بزنه بلکه مدیریت نادرست و غیر علمی و ناکارآمد آن با ایجاد آلودگی های بصری در نقطه نقطه این شهر تنش زیادی را در زندگی مردم ایجاد کرده . عدم تناسب سازو کارهای شهرداری با نیازهای مردم و تضاد خدمات ارایه شده با سنت ها و فرهنگ این شهر محیطی آشفته و سردر گمی را به وجود آورده. من خیلی وقته که اراک نیامدم اما اون موقع ها چیزی که خیلی برام عذاب آور بود و رشد اون رو با سرعت زیاد در شهر می دیدم ساختن آپارتمان های چند طبقه در کوچه های کم عرض و تنگ شهر بود. اتفاقی که به برکت طمع ساز بفروش ها و بی لیاقتی مدیران شهرداری با سرعت زیاد در حال رشد و گسترش بود و هست. مشکلی که نه تنها در اراک که متاسفانه در بیشتر شهر های ایران نیز اپیدمی شده و رایج است. اون روزها اون چیزی که بیشتر از همه فکرمو درگیر می کرد و حسابی ناراحتم می کرد این بود که با این رشد سریع ساخت و سازهای اشتباه یه روزی می رسه که دیگه عابرین پیاده نمی تونن آسمان را از کوچه و خیابان ها ببینند
سلام البته بعد مدتها،دوست عزیز به مطلب جالبی اشاره کردید ومرا واداشتید که به مجسمه میدانها توجه بکنم لابد این توجه نکردن از عدم زیبایی شناختی درمن ناشی می شد .بهرحال متوجه شدم که مجسمه دوچرخه سوار واقع در میدان ولی عصر مرا به یاد ادمی به شدت تصادف کرده واز سرتا پا بانداژشده میاندازد ومجسمه ای که درمیدان اصلی شهراست به قول دوستی نشان دهنده ذوقی کبوترباز مابانه است(نمیدانم این ترکیب درستی هست یانه)بهرحال شاید نصب چنین مجسمه هایی از بی ذوقی ما اهالی شهر هم باشد.ممنون که یاداوری کردید.
سلام .
بله همينطوره كه شماتوضيح داديد.
داشتم تو خيابون قدم مي زدم ديدم كه بجاي ساختن يه ميدان شيك و قرار دادن يه جايگاه كوچك و تميز براي پليس از نردهاي فلزي براي مشخص شدن حريم ميدان استفاده شده !! گفتم طوري نيست بجاش داخل اين دايره را تنديس گذاشتن كه نشانه هنرمنديشونه !! بعد ديدم اصلا دايره نيست و هر چي سعي كردم به اشكال هندسه در مغزم رجوع كنم و شكل اين چند وجهي را پيدا كنم نشد كه نشد!! بعد گفتم طووري نيست بجاش وسط اين به اصطلاح ميدون پر از انواع و اقسام آثار هنريه !! بعد ديدم با داربست در منتها اليه شمال غرب اين چند وجهي اونهم با داربست زنگ زده يه بنر نصبه و روش نوشته شهر بازي طوفان همراه با قهوه خانه سنتي و موسيقي زنده!!! گفتم طوووري نيست بجاش يه تك لقمه فروشي اين گوشه هست كه برم يه دلي از عذا در بيارم ، كل خيابون را رفتم، تك لقمه كلا هضم و به تك تك سلولهام پيوند خورد اما سطل آشغالي پيدا نكردم بهتر از جيب مبارك !! گفتم طوووري نيست بهتره سرم را بندازم پائين و برم خونه ديگه كه تازه چشمم افتاد به كف پياده رو كه ياد آور روزهاي سخت نبود بمباران و نبود سيمان و عصر پارينه سنگي بود گفتم طوووري نيست!!
سرم را گرفتم بالا ، چه تصاوير جالب و خيره كننده اي از انواع و اقسام كانديداهائي كه نامزد ورود به شوراي شهر شده بودن!! يكسالي هم ميشد از انتخاب خوش تيپاشون توسط مردم پر شور گذشته بود، اما از فرط افتادگي نكرده بودن حداقل عكس رقباشون را بگن شهرداري از روي در و ديوار شهر بكنه بندازه دور !!
دوباره سرم را انداختم پائين گفتم طوووووري نيست!! بعدبه خودم گفتم راستي چرا طوري نيست؟
آخه چي درست بوده ك بخواداين يكي اوكي باشه
نفوذ عقاید شخصی و بسته در تمامی دیوارنگارهها، تندیسها و المانهای شهر اراک بارز است. ناظرانی که کوچکترین بویی از شناخت هنر و اصول آن را نبردهاند.