ماجرا از همان شبی شروع شد که صدا و سیما پخش مصاحبه مستقیم آقای روحانی را به تأخیر انداخت و رئیس آن هم در نیمههای شب از شورای عالی نظارت بر صدا و سیما در مورد محدوده اختیاراتش استعلام کرد. و بعد هم آقای حسامالدین آشنا که نماینده فرهنگی رئیس جمهور است در این شورا انتقادات مفصلی به عملکرد خودسرانه آقای ضرغامی و البته بیخاصیت بودن شورای مذکور وارد کرد.
اما بهگمانم همه این حرفها و دعواها بحثهای چندان جدی و پرباری نیست و بیشتر ساختار قدرت و این جور مسائل را در ایران نشان میدهد که البته تا دلتان بخواهد تحلیلگر سیاسی در ایران داریم که پردههای پنهان آن را کنار بزنند و اتوبوس و تاکسی و نشستهای خانوادگی را به بحثهای خود مزین کنند.
این مطلب در مورد یک جمله و در واقع یک کلمه از گفتههای آقای آشنا است که به گمانم بسیار بسیار مهم است. «از نگاه رییس سازمان صداوسیما شورای نظارت براین سازمان جلسه ای تشریفاتی است که هر دو هفته یکبار برای گپ زدن و گعده کردن تشکیل می شود». (اینجا)
راستش این کلمه گعده کردن را یکی دو بار دیگر هم شنیده بودم اما به همان برداشت کلی که معنایش گفتگو و خوش و بش است بسنده کرده بودم. اما این دفعه نتوانستم طاقت بیاورم و اینترنت هم که دم دست. اما چرا این کلمه اینقدر غریب بود؟ ظاهر کلمه اساساً فارسی نیست که لابد بهخاطر حرف «ع» در وسط کلمه با خوانش دشوارش است؛ و البته عربی هم نیست آن هم بهخاطر حرف «گ» که روشن است. خلاصه اینکه «گعده در اصل قعده و واژهای عربی است که به معنای نشستن، دوره گرفتن و دور هم نشستن است. در فرهنگ عربی به دور هم نشستن و گپ زدن، قعده، میگویند. این واژه در فارسی نیز مخصوصا توسط روحانیون و کهنسالان استفاده میشود. گعده معمولاً توسط گروه همسالان صورت میگیرد. در فرهنگ عربی (مخصوصاً در مناطقی همچون عراق، مصر و خلیج فارس) گعده گرفتن درقهوهخانهها (در عربی مقهی) بسیار رایج است.» (اینجا)
حالا میماند اینکه بگویم این کلمه اصلاً چه اهمیتی دارد و این همه مقدمهچینی برای چه؟ همه یادمان میآید که کلمهای را در فارسی معرَّب (یعنی عربی شده) میخوانند مثلاً «ابریق» را عربی شده «آبریز» میدانند یا بلایی که سر نام مناطقی مثل زنجان (زنگان)، بروجرد (وروگرد)، آذربایجان (آذرآبادگان) و امثالهم آمده است. اما حالا با کلمهای مواجهیم لابد «معجَّم» (البته با پوزش از دهخدا و زبان فارسی). اینجاست که عمق حادثههایی تاریخی روشن میشود. ما مفهومی از زبانی دیگر را گرفتهایم و به آنها رنگ و بوی خودمان را دادهایم.
روشن است که اعتراض همه برخواهد خاست که خب، این چه اشکالی دارد، زبان ذاتش همین است دیگر. مگر عربی از فارسی واژهای نگرفته و رنگ خود را به آن نزده است؟ یا مثلاً انگلیسی و زبانها دیگر. البته که چنین است. و البته ناچارم برای دفاع از این نوشته زبان را در چارچوبی فراتر از این بحثها جلوه بدهم و طبق معمول بحث را سیاسی کنم! یک راه برای این کار این است که بپرسم چرا واژه گعده با این همه سختخوان بودنش مورد استفاده است. چون میخواهم به این نکته اشاره کنم که معمولاً وقتی واژهها را به وام میگیرند، آن را با فرهنگ خود متناسب میکنند، که گمان میکنم ساده شدن خواندن آن هم یکی از هم تغییرات باشد. اما این حرف در مورد گعده صدق نمیکند.
نکته دوم و مهمتر سیاق و زمینه استفاده از واژههای بهوام گرفته شده است. مثلاً اگر مهندسان گرامی از واژه «فونداسیون» بهجای پی استفاده میکنند، به نحوی ضمنی دارند توانایی خود به زبان دیگری را هم مطرح میکنند، جدای از اینکه فهم این کلمه برایشان از «پی» راحتتر است، چون زبان علمی است و همهشمول و رایج و البته نکته مهمتر اینکه فهمش برای همه آسان نیست. همینجا است که میبینیم خواه ناخواه پای فهم هم به میان میآید و البته در پی آن پای مفاهیم قدرت و تسلط و از این دست. اما به تفاوت «فونداسیون» و «گعده» هم توجه کنیم. فونداسیون مستقیماً به وام گرفته شده و گعده فارسی شده است. حالا کمابیش روشن میشود که هر دوی این واژههای تخصصی که در قشر خاصی مورد استفاده قرار میگیرند چرا بهراحتی از تحولات تاریخی، مناسبات قدرت، و از همه مهمتر زبان و قدرت آن در سلطه سخن میگویند.
کلمه «گعده» بهراحتی میتواند نشان دهد مفاهیمی را از زبان عربی گرفتهایم، چنانکه دین خود را؛ آن را فارسی کردهایم، چنانکه به روایت خاصی از دین خود باور داریم؛ عدهای از آن استفاده میکردهاند و احتمالاً هنوز هم چنین میکنند و همین استفاده بهطور ضمنی نشان از تسلطشان به زبان (و لابد فرهنگ) دیگری دارد که زمانی زبان (و لاجرم فرهنگ) مسلط بوده؛ نشان میدهد که باید حرفهایی زد که برای خودیها قابل فهم باشد و برای مخاطب و عوام خیر و کیست که نداند این کار یکی از پایههای مشروعیت است. کلمه گعده نشان میدهد چگونه میتوان از قدرت واژهها برای مدیر بودن (ولو در هیئتی مخالف) بهره گرفت. عجیب است که یک کلمه میتواند این همه بار معنایی داشته باشد.
ابوالفضل عزیز
نکته ظریف و جالبی بود. خود من تا بحال این کلمه را نشنیدم و وقتی اینرا در جمله فوق خواندم فکر کردم نوعی فحش و فلاکت است. آهنگش مرا یاد اینجور چیزها میاندازد. در کل با نظر شما در خصوص بار معنایی که در پس استفاده از این کلمه نهفته شده است موافقم و منظورتان را درک کردم