چندی پیش ویدئو کلیپ جالبی دیدم که از زمان بیگ بنگ تا به امروز را در دو دقیقه مرور میکرد و در این تصاویر اتفاقات مهم تاریخی ( حداقل از دیدگاه سازنده آن) جاسازی شده بود. یکی از تصویرها، تصویر پوستر ” ما میتوانیم بود.
من پیشتر این پوستر را بسیار دیده بودم به ویژه وقتی در مورد مسائل مربوط به زنان جستجو میکردم اما هیچ وقت نمیدانستم که ریشه اش چیست و از کجا شروع شده. این هم نتیجه کنجاوی من.
پس از حمله پرل هارپر، دولت آمریکا از کارخانجات تقاضای افزایش تولید محصولات جنگی کرد. اما فضای کارگاهها هنوز از تنشهای بین کارفرمایان و اتحادیههای کارگری در دهه 30 خصمانه بود. مدیران کمپانیهایی همچون جنرال موتور به دنبال راهحلی برای کاهش تنشها و تشویق کارگروهی بودند. در سال 1942 جنرال موتور سریعا یک پوستر تبلیغاتی تهیه کرد که در آن هم کارگران و هم مدیران در حال بالا زدن آستینهایشان برای ثابت نگه داشتن نرخ تولید در طول جنگ نشان داده میشدند.
زیر پوستر نوشته شده بود :” با هم، میتوانیم!” و “کاری کنیم بتوانند به شلیک کردن ادامه بدهند”
با طراحی چنین پوسترهایی شرکتها قصد داشتند تا با بهرهبرداری از احساسات زمان جنگ، تولید را افزایش داده و همچنین مانع اعمال کنترل بیشتر دولت بر تولید شوند.
در سال 1942 هنرمند پیتسبورگی به نام جی هاوارد میلر توسط شرکت وستینگ هاوس الکتریک استخدام شد تا تعدادی پوستر برای نمایش در کارخانه تهیه نماید. هدف از این پروژه بالا بردن روحیه کارگران، کاهش غیبت و ارجاع به مدیریت در صورت بروز مشکل و همچنین کاهش احتمال اعتصابها و ناآرامیهای کارگری بود.
میلر 42 پوستر طراحی کرد که هر یک به مدت 2 هفته در کارخانه به نمایش گذاشته شده و سپس با دیگری تعویض میگشت. اکثر این پوسترها مردان را به تصویر میکشیدند و بر نقش سنتی مردان و زنان تاکید میکردند. اما یکی از این پوسترها، پوستری بود که بعدا به نام ” ما میتوانیم” شناخته شد و زنی را در حال بالا زدن آستین هایش نشان میداد. برای تهیه این پوستر از کارگری 17 ساله به نام جرالدین هاوف به عنوان مدل استفاده شد.
1800 نسخه از پوستر ” ما میتوانیم” به چاپ رسید که بیرون در کارخانههای وستینگ هاوس پخش نشد و در آنجا نیز مانند پوسترهای دیگر به مدت 2 هفته نصب گردید.
بیشتر کارکنان این کارخانهها که آستر کلاه ایمنی تولید میکردند زنان بودند که در طول جنگ 13 میلیون آستر کلاه تولید کردند. شعار ” ما میتوانیم” احتمالا برای تاکید بر توانمندسازی زنان طراحی نشده بود و به احتمال زیاد کارگران هم درک میکردند که منظور از ما میتوانیم این است که کارگران وسیتگ هاوس میتوانند.
به هر صورت در طول جنگ جهانی این پوستر بسیار کم دیده شد اما در اوایل دهه 80 به نوعی دوباره کشف شد. از آن زمان به بعد پوستر ” ما میتوانیم ” تبدیل به نمادی برای ترویج فیمینسم شد و در موقعیت های سیاسی نیز مورد استفاده قرار گرفت، از جمله در مبارزات انتخاباتی چندین سیاستمدار آمریکایی.
همچنین در سال 2010 به مناسبت اولین نخست وزیر زن استرالیا دوباره سازی شد.
پس از باز کشفش بینندگان اغلب فرض میکنند که این تصویر همیشه به عنوان تصویری الهام بخش، برای دعوت زنان کارگر به کارخانهها و در دوران جنگ و به عبارتی ترک نقشهای سنتی استفاده میشده است اگر چه همانطور که قبلا دیدیم این پوستر تنها برای کارگران یک کارخانه تهیه شده بود که قصدش هدف تشویق و ترغیب آنهایی بود که به عنوان کارگر مشغول به کار بودند تا سختتر کار کنند و نه کارگیری زنان بیشتر به عنوان نیروی کار.
امروزه هم این پوستر در تبلیغات مختلف مورد استفاده قرار میگیرد، در تیشرتها، تاتوها، لیوان ها و… دیده میشود و حتی در فیس بوک اپلیکیشن rosify yourelf برای جاگذاری صورت افراد به جای صورت جرالدین طراحی شده است.
هتاو گرامی سلام،
سیر تحول این تصویر، موضوع جالبی است، به خصوص از منظر هنر معاصر. مشخص است که تبلیغات موسوم به پروپاگاندا (که ترجمه مناسب آن به فارسی به تبلیغگری است) در خدمت جنگ جهانی، بعدها جای خود را به هنر فمنیستی داده اما به نظرم استفاده دوباره از آن حتی رگه هایی از هنر مفهومی را هم به ذهن متبادر می کند.
در ضمن به گمانم ترجمه “keep them firing” به “بیرونشان کنیم” صحیح نیست. اولاً به این دلیل که آمریکا اصلاً اشغال نشده بود و ثانیاً تصاویر هواپیما و تانک نشان می دهد که منظور این است که “کاری کنیم بتوانند به شلیک کردن ادامه بدهند”.
ابوالفضل عزیز
حق با شماست. از تصحیح ممنونم.
ممنون میشم اگر بیشتر در خصوص ارتباط این تصویر و هنرهای مفهومی توضیح بدهید.
در مورد هنر مفهومی (conceptual) همان طور که بهتر از من می دانید، این شاخه هنری مهمترین دغدغه اش دست کشیدن از فرم و پرداختن به مفهوم و البته یکی از مهمترین مضامینش پرسش در مورد چیستی هنر است (نظیر حاضر آماده های مارسل دوشان و …) یکی از کارهایی که هنرمندان هنر مفهومی انجام می دادند بیرون آوردن یک اثر از یک بافت تاریخی و به کار بردن آن در چارچوبی دیگر برای افاده معنایی متفاوت است تا از این طریق چستی هنر را به پرسش بکشند. انتقال این تصویر از حالت پروپاگاندا به هنر فمینیستی می تواند نوعی هنر مفهومی را به ذهن متبادر کند. (ترجمه کتابی در مورد هنر مفهومی هم از آن پروژه های ناتمام چند سال پیش من بود که ناشر عطایش را به لقایش بخشید)
به نظر بحث جالبی مطرح شد . نقد هنری. چیزی که به ذهنم رسید بخصوص در مورد پوستر با هم می توانیم هنر در خدمت انقلاب بود . به نوعی شبیه برداشت های استالینی از هنر (هنر در خدمت پرولتاریا) و یا تفکرات انقلابی درمورد هنر در دوران خودمان .
نکته دیگری که سیر این پوستر نشان می دهد شاید به نوعی نقد هرمونوتیکی را در برداشت های هنری تایید می کند تفاوت نیت مولف و صاحب اثر با برداشت مخاطب .
به نظرم اینجا خیلی هنر مفهومی مصداق پیدا نمی کند اگر ابوافضل گرامی توضیح بیشتری بدهند ممنون می شوم.
محمود گرامی،
همانطور که در اولین نظر گفته بودم، استفاده دوباره از یک تصویر در خارج از چارچوب و بافت اولیه می تواند هنر مفهومی را به ذهن متبادر کند. نمی گویم این اثر در آن نرم افزار فیس بوک یا آن دستگاه اتوماتیک فروش آب هنر مفهومی است. منظورم این است که به طور کلی یکی از شیوه های به انجام رساندن هنر مفهومی همین است. و از این لحاظ به «سبیلی بر چهره مونا لیزا» (L.H.O.O.Q) اثر مارسل دوشان نظر دارم (در سایت خودم یکی دو تا مقاله هست که اشاره کوتاهی به این اثر و حاضر آماده های دوشان دارد). به این معنی که فکر می کنم همان طور که دوشان از تصویر مونالیزا به عنوان پرتره ای مشهور و زنانه درتاریخ برای طرح پرسش چیستی هنر استفاده کرده بود، استفاده از تصویر پروپاگاندایی زن (در خدمت دولت و قدرت طبیعتاً مردسالار آن زمان) برای جنبش فمینیسم (که مردسالاری را نفی می کند) شکلی از هنر مفهومی است. نوعی تغییر دادن محتوای اثر. اینکه نشان می دهد اگر با دید دیگری به یک اثر نگاه کنیم (و خود این دید تحت تأثیر جامعه است) می توانیم معناهای مختلفی را استنباط کنیم.